بازی Layers of Fear2 نسخهی جدید این مجموعه نهتنها انتظارات ما را برآورده نکرد بلکه بسیار پایینتر از نسخههای قبلی هم رفت. مشکلاتی که در Layers of Fear وجود داشت همچنان هم در این بازی وجود دارد و ایرادهای خیلی بیشتری هم به این بازی افزودهشده است. با Npcboot و نقد و برسی Layers of Fear2 با ما همراه باشید.
بازیهای Layers of Fear2 همه در سبک ترسناک منتشر میشوند و ما هم در نسخهی اول بازی شاهد نقاشی بودیم که برای ایجاد بهترین اثر از خود به دیوانگی و کارهای وحشتناک کشیده شده بود. در نسخهی دوم بازی هم ما شاهد یک نقاش بیحال بودیم که دوباره در داستان و مکانیزم های بیکیفیت گم میشود. اصلیترین کاری که باید بازی Layers of Fear2 انجام دهند ترسناک بودن و ایجاد حس ترس در مخاطب است. اما اگر شما هم این بازی را کرده باشید بهخوبی متوجه میشوید که چرا این بازی به اثری ناکام از استودیو خود تبدیلشده است. بازی Layers of Fear و بازی Layers of Fear2 همچنان مشکلی قبلی خود یعنی ترسناک نبودن رادارند و نمیتوانند حس ترس را بهخوبی منتشر کنند. متاسفانه بازی در بخشهای دیگری مثل گیم پلی و مکانیزم ها هم خیلی ساده کارکرده و از مواردی استفاده کرده که در بازی هیچ تأثیری ندارد و فقط حس بازی را برای مخاطب کمتر و کمتر میکنند. این دقیقاً مشکلی است که کل این نسخه از آن رنج می رند.
دلیل تأکید من بر روی این موضوع این است که این بازی و نسخهی قبلیاش باید حس ترس را در مخاطب به وجود میآوردند اما واقعاً کسی این بازی را بازی میکند شاید بتوانم بگویم حس ترس آخرین چیزی است که شاید فرد آن را تجربه کند و برای همین هم این بازی در کار اصلی خود ناکام بود و نتوانست بهخوبی خود را دران چیزی که باید نشان دهد.
محیط های بازی واقعا زیبا هستند و حال مخوف خود را دارند که می تواند برای هرکسی جذاب باشد.
بازی Layers of Fear2 همچنان ایراد های قبلی را دنبال می کند
اما بازی Layers of Fear2 از استودیو bloober team چنگی به دل نمیزند و نمیتواند مخاطبان خود را راضی کند. این بازی حتی از تمام چیزهایی که تا به کنون دیدیم هم پایینتر است و چنان ساخته است که انگار خیلی از بخشهای آن کمبودهای زیادی دارد و نمیشود این کمبودها را بهخوبی در بازی با چیز دیگری عوض کرد و گیمر در هر بخش و در هر ثانیه از بازی احساس نبود چیزی را میکند که واقعاً باید وجود داشت و این احساس کبود که در کل بازی همراه گیمر است بهطورکلی تجربهی او را از بازی به حد خیلی بدی میرساند و خیلی باعث لذت نبردن گیمر از بازی میشود. اما فقط این موارد نیست که خیلی به بازی لطمهی سنگینی وارد کرده است و خیلی باعث بدتر شدن بازی میشود. در لابهلای بازی و در هر بخش از آن خیلی موارد زیادی دیده میشود که اگر جلوی آنها گرفته میشد میتوانست این بازی راکمی بهتر کند. اما متاسفانه مشکلات از هر جا و از هر گوشه و کناری به بازی هجوم میآورند و باعث این میشوند که شما تجربهای بیسروته از بازی داشته باشید و هیچگاه لذت کاملی که باید ببرید را از بازی نتوانید احساس کنید.
بازی Layers of Fear2 جر بازیهایی است که میخواست از بازیهای بزرگی از سازندگان بزرگ الگو بگیرد و این الگو گرفتن را حدی بد و بیمنطق در بازی پیاده کرد که بازی را به مرز نابودی کشاند. بازی Layers of Fear2 در محیطهای بسیار خود ظاهر میشوند و محیطهایی پر جزیات و جذاب را برای مخاطب به همراه دارند. اما این محیطها وقت جنبهی زیبایی دارند و نمیتوانند در وجود خودشان برای کاربر تجربهای جذاب را به همراه داشته باشند. محیطهای بازی قصد داشتند تا با سردرگم کردن گیمر در خود و ایجاد یک حس دوباره و بیانتها برای گیمر ترسی را در دل او به وجود بیاورند که فرد بفهمد راه دیگری برای خروج از این محیط وجود ندارد و تنها را این است که در این محیطها بتوانند زنده بمانند و به بقا ادامه دهند. متاسفانه این الگوبرداری به حد خود و درستی جواب نداده است و نتوانسته است آن حس کامل را به کاربر و گیمر ها دهد. سازندگان بازی فقط ظاهر موضوع را الگوسازی کردند اما برای هر چیز در بازی باید منطقی وجود داشته باشد که سازندگان این اثر در به وجود آوردن این منطق کاملاً ناکام بودند و نتوانستند منطقی را در بازی برای اتفاقها و ادامهی داستان و شرایط بازی بسازند که فرد احساس کند که باید در این محیط دقیقاً چهکاری انجام دهد و چه چیزی میتواند او را به هدفش برساند.
هدف بازی کاملاً نامشخص است و برای همین فرد دقیقاً نمیداند که باید از محیط بازی چه استفادهای ببرد تا بتواند خود را به جلوتر بکشاند. مشکلی که دقیقاً در همینجا به وجود میآید و باعث نابودی تجربهی گیمر میشود این است که در محیطهای به این شکل و سردرگمی باید المانهایی در محیط وجود داشته باشند که فرد بتواند با کنار هم قرار داند آنها پلهپله در بازی رشد کند و داستان را جلو ببرد و به هدف خود برسد. همچنین در چنین محیطهایی فرد باید درنهایت سردرگمی قرار بگیرد اما باید بتواند با نشانههایی که پیدا میکند اتفاقهای محیط را تا حدی درست بفهمند و دلایل اتفاقها را بهدرستی پی ببرد. این چیزی است که باید در این نوع از بازیهای پیاده شود تا بتواند به حد کاملی بازی را برساند. اما در بازی Layers of Fear2 و حتی نسخهی ۲ آن دقیقاً چه اتفاقی افتاده است؟ در هر دو نسخه ما شاهد پیادهسازی محیطی سردرگم کنند و جذاب برای گیمر تا حدی بودیم اما در مقابل آن مواردی را پیدا نکردیم که ما را در بازی جلو ببرد. بیشتر اتفاقهای بازی هم دقیقاً بیمنطق بودند و فرد را الکی به اینطرف و آنطرف میکشانند و گیمر درست نمیتوانست چیزهای مهم واصلی را تشخیص دهد.
اما مشکلهای بازی فقط به همینجا ختم نمیشود و خیلی از این بیشتر مشکلات متنوعی در بازی حضور دارد. بازی Layers of Fear2 بر اساس سبک ترسناک و وحشت ساختهشده است و خیلی سازندگان سعی کردند که این مورد را تا آخر بازی ادامه دهند که متاسفانه نتوانستند و خیلی بد در این بخش عمل کردند. دربازیهای اینچنینی داستان حرف مهمی را در بازی میزند و باید بر روی ان خیلی خوب تمرکز شود اما در این بازی ما شاهد داستانی بودیم که شاید در بخشهایی ما را راضی میکرد اما در خیلی از موارد دیگر نقطهضعفهای خود را به ما نشان داد و از همه بدتر وجود تفاوت شخصیتی در داستان بازی است که شمارا کاملاً ناامید میکند و کل باورهایتان را از داستان بازی نابود میکند. در بازی ۲ خط داستانی مختلف با موضوعات و اتفاقات مختلف وجود دارد. دریکی اینها ما در خط داستانی خواهر و برادری قرار میگیریم که اتفاقهای ناخوشایند زیادی را تجربه کردند. اینجا و در این خط داستانی ما کاملاً نقش یک پسربچه را احساس میکنیم و آن را به تجربه میکنیم. اما در خط دوم بازی خود از نشانههایی نشان میدهد و ما را بهنوعی در موارد زیادی گم میکند که فرد احساس میکند در نقش یک فرمانبردار قرار دار د که باید کارهای خطرناک را آنجا دهد و طبق این فرد پیش برود. اما وقتی هرچه در داستان جلوتر میروید متوجه میشوید که موارد بازی اصلاً بهخوبی باهم ارتباط ندارند و نمیتوانند این دو خط را بهخوبی به وجود بیاورند. البته باید بگویم که این نوع کار کردن و استفاده از این ترفند برای سردرگم کردن و ایجاد حس تردید در بازی بهخوبی جواب داده است و شاید هم لذتبخش باشد. اما متاسفانه بازی دیگر شورش را درمیاورد و خیلی مواردی را به ما نشان میدهد که اگر بازی را ۱۰۰ ها بار هم دوباره بازی کنید درست متوجه نمیشوید که چه چیزی در بازی جریان دارد و این اتفاقها دقیقاً دلیلشان چه چیزی بوده است.
یکی از مورادی که شاید در ابتدای بازی جذاب باشد این است که محیط تغییر می کند.
شما صحنه های سینمایی زیادی را می بینید اما چیز جذابی در آن ها وجود ندارد که به بازی مربوط باشد.
شما در خیلی از جاهای بازی شاهد موارد زیادی نشانه هستند که هرکدام از هرجایی که میتوانند به شما چیزی را میرسانند. همچنین شما در کل بازی و در هر جا از بازی صحنههای سینمایی زیادی را از فیلمهای معروف دنیا میبینید از فیلمها ترسناک تا علمی و تخیلی که هرکدام درجایی ظاهر میشوند. اما دقیقاً چیزی که باعث ناکام بودن بیشتر بازی شده است این بود که بازی نمیتوانست اینها را بهخوبی باهم مچ کند و یکروال را درست پیش بگیرد. ما در بیشتر بازی شاهد مواردی بودیم که فقط برای پر کردن بازی و ایجاد کمی حس در آن افزودهشده بودند که خیلی مورد جذابی نبود که از اینهمه موارد سینمایی در بازی استفادهی درستی نشود و چیزی از دل اینهمه صحنه بیرون نیاید. خیلی از این صحنهها را خیلیها هنوز هم متوجه نشدند که دلیلش چه بود و حداقل ما متوجه نشدیم که این صحنهها در داستان بازی چه نقشی داشت و چه چیزی در داستان بازی در جریان بود که این صحنهها وجود داشت. همچنین صحنهها و نشانههای بازی کاملاً با چیزی که باید بودند تفاوت داشت و به هیچکدام از این دو خط داستانی مربوط نمیشدند که این خود دوباره بر اینکه این بازی بهدرستی نتوانسته است از این موارد استفاده کند تأکید جدی دارد. این بازی فقط از شیوههای مختلفی که برای ترساندن در بازی وجود داشت استفاده کرد و از این شیوهها بهدرستی الگو نگرفته بود. خیلی از این شیوهها یا ناقص و یا ناتمام و یا خیلی تکراری بودند و سازندگان فقط به جنبهی ترسناک بودن این شیوهها توجه داشتند و به موارد داخلی این شیوهها و وجود چیزی پشت برای اینکه اینها طبیعیتر جلوه کنند هیچ توجه خاصی نکردند.
همچنین در بازی ما دریکی لوکیشن ساختی قرار داریم و خیلی نمیشود از این لوکیشن لذت کامل را برد. چیزی که از همان ابتدا شما دقیقاً متوجه میشوید این است که لوکیشن های بازی کاملاً ساختگی بودند ولی سازندگان میتوانستند در اینچنین بازیهایی کمی بهتر از لوکیشن ها استفاده کنند و موارد جذابتری را پیادهسازی کنند. بهطوریکه نه لوکیشن آن جذابیتی که باید میداشت را داشت و نه برای داستان و البته خود بازی مناسب بود و خیلی بهتر بود که روی لوکیشن های بازی خیلی بیشتر توجه کنند و بتوانند لوکیشن ها را خیل مناسبتر قرار دهند.
اگر بخواهم به یک مشکل اصلی بازی اشارهکنم که خیلی از نکات منفی این بازی به آن ربط پیدا میکند این است که سازندگان خیلی سطحی به بازی نگاه میکردند و برای خیلی از موارد درون بازی چیزی را پشت آن قرار ندادن که بتواند آن را خیلی بهتر نمایش دهد. البته که این مورد یکی از شیوههای بازی برای سبک خود بود اما اینکه خیلی این کار را تکرار کند و در موارد مهم مدام آن را تکرار کند خیلی به بازی لطمهی سنگینی وارد میکند. همچنین باید به بگویم که مچ نبودن در بازی هم خیلی مشکل بزرگی بود که اینهمه موارد مختلف و نشانهها زیاد در بازی و البته صحنههای سینمایی بازی خیلیها بهدرستی به هم وصل نشدند و ارتباط خیلی خاصی پیدا نکردند. ارتباطی که باید بین این صحنهها وجود میداشت خیلی مهم بود چونکه بازی این صحنهها را یکی از موارد مهم در خود قرار داده بود و اگر ارتباطی بین آن با خود بازی پیدا نمیشد میتوانم بگویم که بازی یک بخش خیلی مهم از خود را الکی درست کرده بود و کاملاً یک بخش پراهمیت در بازی بیمعنی بود و جذابیت خاصی نداشت و بهنوعی ناقص بود.
بهطورکلی میتوانم بگویم که شما در بازی صحنههایی که به هم مرتبط باشند را نمیتوانید پیدا کنید. این دقیقاً یک مشکل بزرگ است که به دلیل اینکه بازی ۲ خط داستانی دارد میتواند ارتباط بازی را کاملاً برهم بزند و حتی باعث خراب شدن این ۲ خط داستان هم شود که این مورد دلیلش هم دقیقاً همین ارتباط نداشتن خیلی از موارد باهم است طوری که اگر شما بسیار هم سعی کنید نمیتوانید ارتباط خاصی را میان بازی پیدا کنید و حتی نمیتوانید یک ارتباط پیچیده در بازی پیدا کنید که کمی دلیل این اتفاقها را بیشتر معلوم کند. این روند تا جایی ادامه دارد که شما دیگر در بازی حس ترس ندارید چونکه بازی پر از اتفاقهایی بیمنطق است و شما میفهمید که در بیشتر آنها نقش چندانی ندارید و هیچکدام هم بهنوعی به شما مربوط نمیشوند و همین مورد باعث از بین بردن کامل حس ترس در بازی میشود.
خیلی از موارد بازی به باز کرد در و حل پازل های آبی خلاصه می شود. پازل های بازی بسیار ساده هستند.
گیم پلیبازی Layers of Fear2 چالش زیادی ندارد.
همچنین یکی از مشکلات در گیم پلی بازی این است که شما چالش زیادی در بازی پیدا نمیکنید و ازآنجاییکه حس ترس هم بعد از مدتی در بازی از بین میرود شما دیگر کاملاً بازی را بیمحتوا میبینید و از آن هیچ لذتی نمیبرید. بیشتر بازی به باز کردن در اتاقها و کمی راه رفتن برای پیدا کردن و حل پازلهای بسیار ساده خلاصه میشود که هیچ جذابیتی در دل خود برای گیمر ندارند. شما در بازی مدام از اتاقی به اتاق دیگر میروید و در آنیک مورد را حل میکنید و به اتاق بعدی میروید و این روند کمی تکراری است. البته در هر اتاق و رفتن به هر اتاق کمی چالش معمایی خیلی خفیف دیده میشود و این مورد جذابیت خیلی زیادی را به همراه ندارد. شما برای اینکه راه رسیدن به اتاق بعدی را پیدا کنید خیلی راحت و با چندین ثانیه صبر بهراحتی پیدا میکنید. بعد از آنهم سازندگان خیلی لطف کردند و در را پشت سر شما میبندند که این کامل آن حس سردرگمی را خیلی کم میکند. ازآنجاییکه در اتاقها و محلهای بازی هم خیلی از اتفاقها بدون منطق هستند بنابراین چیز زیادی در اتاقها برای جذابیت وجود ندارد.
در بازی موارد زیادی وجود دارد که بتواند به شما حس ترس بدهد که البته سازندگان در ساخت تمام این موارد ناکام بودند و یا مواردی را ساختند که کاملاً بیربط به بازی بود و یا مواردی را قراردادند که آنقدر در بازی تکرار میشود که دیگر از آنها لذت نمیبرید. محیط بازی تغییر شکل میدهد ، راههای ورودی عوض میشود و راههای خروجی هم بدون هیچچیزی و منطقی پیدایشان میشود. صحنههایی هم در بازی وجود دارد که بهنوعی تعقیب و گریز در بازی به شمار میآیند و در آن موجودی به دنبال شما است که طبق روال معمول دنیای سینمای بعدازاینکه این موجود به شما برسد ناپدید میشود. تمام این موارد بعد از مدتی کاملاً رنگ خود را از دست میدهد و دیگر آنقدر تکرار میشوند که شما خسته میشوید و بهنوعی همهی آنها را حفظ میشود و دیگر از هیچکدام از آنها لذت نمیبرید.
مورد بعدی در بازی پازلهایی هستند که در بازی وجود دارند و شما برای پیدا کردن محل عبور خود باید این پازلها را مدام حل کنید تا بتوانید به ادامهی بازی بپردازید. پازلهای بازی هم آنقدر ساده هستند که دیگر هیچ جذابیتی در بازی باقی نمیگذارند. خیلی از پازلها و معماهای بازی بهنوعی هیچ حسی ندارند و فقط به یک کار کلیشهای تبدیل میشوند. البته پازلهایی هم در بازی وجود دارند که کمی پیچیدهتر هستند و بهنوعی بار روایت داستان را به دوش میکشند. اما درست در لحظهای که بازی میخواهد با این پازلها کمی لذت را به گیمر برساند دوباره خرابکاری میکند و هیچچیزی از سرنخهای بازی در این پازلهای وجود ندارد و بهنوعی تمام پازلها و معماهای بازی بیخود و بدون هیچچیزی هستند و به هیچ دردی هم نمیخورند که تمام این موارد باعث ایجاد مشکلهای بیشتر در بازی میشود. البته نباید از حق هم گذاشت و تعدادی پازلهای خوب هم در بازی وجود دارد که شاید کمی لذتبخش باشند اما لذتی در حد چند ثانیه که در کل بازی گم هست و تعداد این پازلها هم خیلی خیلی اندک است در حد ۳ الی ۵ تا هستند که دردی را از گیمر بازی حل نمیکند.
اما بگذارید بعدازاین همه مشکلات بازی کمی از خوبیهای بازی هم بگوییم که ببینیم که واقعاً چرا افراد این اثر را تجربه میکنند. بعضی از لوکیشن های بازی به دلیل اینکه از آثار سینمایی الگو گرفتند خیلی جذابیت خاصی دارند و بهنوعی زیبا هستند و این مورد را میتوان یک نقطهی قوت کامل در بازی دانست. همچنین باید بگویم که وقتی میخواهید به دلیل وجود این مکانها در بازی پی ببرید دیگر میفهمید که آنقدر هم این مکانهای بازی جذابیت خاص و پیچیدهای ندارند. یکی دیگر از نقاط خوب بازی هم موسیقی آن است که واقعاً جذاب است و حالتی ترس ناک را در خود دارد که برای هرکسی میتواند کمی در بازی لذت ترس را داشته باشد و جذابیتهای بازی راکمی بیشتر کند.
جمع بندی بازی Layers of Fear2 نسخه ی دوم :
در کل بازی Layers of Fear2 چندان موفق نبود و دقیقاً مثل نسخهی اول Layers of Fear همان نقطهضعفهای خود را داشت البته بازی خیلی سعی خود را کرد که بهتر شود اما فقط به ایرادهای بازی اضافه شد و دیگر جذابیتها بازی از دست رفت. داستان بازی چیزی است که در خیلی از جاها مواردی را میبینیم که دقیقاً با داستان ضد هم هستند و مواردی که در بازی وجود دارد باعث بدتر شدن داستان بازی میشود. همچنین محیطهای بازی در یک لوکیشن ساختگی هست که بیشتر شبیه کشی است ولی خیلی بهتر بود که از لوکیشن بهتری استفاده میشد که گیمر هم بتواند لذت بیشتر از بازی ببرد. در کنار لوکیشن بد بازی یکی دیگر از مواردی که خیلی به چشم میخورد طراحی نهچندان جالب محیطها است که سازندگان قصد داشتند تا پیچیدگی را در محیطهای به وجود آوردند اما متاسفانه پیچیدگی بازی در محیطها الکی بود که یکی از اصلیترین موارد این نوع بازیها با این نوع محیط یعنی سرنخها در بازی رعایت نشده است. سرنخهای زیادی در بازی وجود ندارد و اگر هم باشد به داستان بازی خیلی خیلی کم اشاره میکند. همچنین کارهایی که شما در بازی انجام میدهید خیلی تکراری است و مدام هم همانها تکرار میشوند که جلوی ایجاد جذابیتهای بیشتر را میگیرد. البته محیطهای جذاب زیادی در بازی وجود دارند اما شما نمیتوانید ربط این محیطها را به خود بازی بهخوبی درک کنید و این باعث میشود که شما از این محیطها هم دیگر لذت نبرید. همچنین باید بگویم که مواردی که باعث این ایجاد ترس در بازی وجود دارد خیلی محدود است و اصلاً حس ترسی در بازی بهخوبی ایجاد نمیکند که بشود از آن لذت برد. موزیک باهم که جذابیتهای خود را دارد و بهخوبی کارشده است. همانطور هم که در طول کل نقد بازی Layers of Fear2 گفتم یکی از اساسیترین مشکلهایبازی Layers of Fear2 نامرتبط بودن المانهای آن است که بعد از مدتی جذابیتهای خود را از دست میدهد و از یک مورد برای ایجاد ترس در بازی به یکی از بدترین ضعفهای بازی تبدیل میشود. همچنین اینکه خیلی از موارد فقط جنبهی ظاهری داشتند و به آنها بهصورت اصولی در بازی نپرداختند هم باعث ایجاد حس بدی در بازی میشود. درکل همان ایرادهای قبلی تکرار و حتی بدتر از قبل شده است و حس ترس کاملاً در بازی از بین رفته است.